سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق سنج


تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد


من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد

خوب می دانم که یک شب ، یک شب بی انتها

عشق روی دست های بی کسم جان می دهد





      

آدمها می آیند

 

آدمها می آیند
زندگی می کنند
می میرند و میروند..

 

اما فاجعه ی زندگی تو
آن هنگام آغاز می شود که
 آدمی میرود اما نمی میرد!
می ماند
ونبودش دربودن تو
چنان ته نشین می شود
که تو میمیری
درحالی که زنده ای…





      

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

 

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق
ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من
غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

 

و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را
کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد .

و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و
مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم
دورتر راه برویم . . .

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو

 





      

سرد است دست ...

 

 سرد است دست من تو مرا جا گذاشتی

در پیچ یک سوال یک اما گذاشتی

نادیده کرده ای تو همه اشکهای من

 

دستم به دست اخر دنیا گذاشتی

قلبت کجا دوید غریبی برای من

سوگند خورده عهد زیر پا گذاشتی

حتی نفس بدون تو معنای مردن است

من را میان غایله تنها گذاشتی

تنگ است این دلم به خدا بی تو بی کسم

عکسی به یادگار به اینجا گذاشتی

من غرق بی کسی؛سهم تو ؛ خاطرات سبز

من را نشان خانه ی شبها گذاشتی

باور نمی کنم که تو از خود دگر شدی

مهر سکوت و بهت به لبها گذاشتی





      

تورا...


تو را ...

به جای همه کسانی که نشناخته ام ...

دوست می دارم ...

تو را به خاطر عطر نان گرم ...

برای برفی که آب می شود ...

دوست می دارم ...

تو را برای دوست داشتن ...

دوست می دارم ...

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت ...

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت ...

دوست می دارم ...

تو را به خاطر خاطره ها ...

دوست می دارم ...





      
<      1   2   3   4   5      >